خانه ی عشق
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خانه ی عشق و آدرس saba16.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 177
بازدید کل : 13207
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


صداياب

نويسندگان
saba

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : saba

 


وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن

به تمام جزئیاتش...
 

به لبخند بین حرف هایش..
 

به سبک ادای کلماتش،
 

به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
 

به چشم هاش خیره شو..
 

دستهایش را به حافظه ات بسپار...
 

گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند
 


 
 
 
 
 





حرفی نیست...
خودم سکوتت را معنی می کنم
 
کاش می فهمیدی
 
گـاهی همین نگاه سردت...
 
روی زمستان را هم كم می كند!!!
 




 
 



احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوستت داره،
 احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دلش برات تنگ شده
 اما قشنگترین احساس وقتیه که بدونی یکی هرگز تورو فراموش نمیکنه!

 
 
 
 
 
 



به نام خدا
یه روز یه عزیزی میگفت: دوستی رو از زنبور یاد نگرفتم
که وقتی از گل جدا میشه میره سراغ یه گل دیگه،
دوستی رو از ماهی یاد گرفتم که وقتی از آب جدا میشه میمیره،
چند ساعتی رفتم توی فکر دوستی،زنبور،ماهی،....
ما دوستی رو از کی یاد گرفتیم؟
از آدمهایی که این روزها از گلی جدا نشده میرن سراغ گل دیگه؟
یا از آدمهای ماهی نما؟؟؟
دلمون و دریا می کنیم واسه دوستایی که فکر می کنیم برامون می میرند
غافل از اینکه این روزها همه درسهای بازیگری رو از بهرند
وباز یه کلاه بزرگتر از قبلی ها میره روی سرمون
و سرمون رو از سنگینی این همه کلاه نمی تونیم بلند کنیم
و هر کسی ما رو میبینه دلش میسوزه که توی اینهمه گرگ چه آدم سر به زیری!!!
واقعا ایول داره!!! بابا سرتو بگیر بالا ببین دوروبرت چی میگذره....
ما که اصلا نفهمیدیم این دوستی که میگن چیه!؟!
از کجا میشه خرید! اصلا گیر میاد؟
بعضیا میگن کمیاب شده، حتی توی ناصر خسرو هم نمیشه پیداش کرد!!!
ولی من پیداش میکنم،
به همه ثابت میکنم که دوستی هنوز هست،
من احساسش می کنم،
احساس زبان روحه و روح که اشتباه نمیکنه،می کنه؟؟؟؟؟







 
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : saba

 دوستت دارم.....

 

 

می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟

 

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

 

و دستم را می گیری ...

 

و آرام زمزمه می کنی :

 

♥ دوستت دارم ♥

 

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ...

 

آمده ای تا بمانی ...

 

دوستت دارم عشقم

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : saba

 می دانی چه چیزی آرزوی دلـــــــــــــــــــم است؟؟؟؟؟؟

 

از بیان احساسات پاکم هراسی ندارم 
می نویسم هر آنچه را که در قلبم بارور شده است 

نام تو را که تکرار می کنم قلبم به یکباره می لرزد

تو نمی دانی که چقدر دوستت دارم

اما برایت می گویم تا بدانی 
به وسعت آسمان آبی قلبت 

و به آرامی موجهای دریای نگاهت 

چرا که عشق تو سرلوحه قلبم است

و وجودت آرامش بخش روح و جانم

می دانی چه چیزی آرزوی دلم است ؟!

اینکه تمام وجودت تا همیشه از آن من گردد

و تمام هستی تا ابد فدای بودنمان با هم شود 
عشقم دوستت دارم تا به ابد

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:57 :: نويسنده : saba

 دلم برات تنگ شده....

 

دلم برات تنگ شده      اما من...

              من میتونم این دوری رو تحمل کنم...          

 میدونی چرا؟؟

 آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده... هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم...

 رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن...

آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو، توی لحظه لحظه های من جاری هستی... آخه...تو، توی قلب منی...آره! تو قلب من... برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. 

صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها... به یه چیز میرسم... به عشق و به تو... آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم

حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر 

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : saba

 من هیچ نمیخواهم....


 

 

 

من هیچ نمی خواهم ...

تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد

دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد

و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد

آری تنها تو را می خواهم ...

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : saba

 حس غریب.......

 

دلم می خواهد تنها توی خیالم پرواز کنم...

پرواز که نه فقط چشم هایم را ببندم و دورتر هایِ بعدترم را قشنگ تر 

از آنی که قبل تر ها تصور می کردم زندگی کنم_دراز بکشم روی تختم 

و سرم را وارونه از تخت بیاویزم تا وزن چیزهایی که فکرم را مشغول میکند 

حس کنم

زندگی کردن با آهنگ غمگین واقعاً لذت بخش است،آن هم وارونه... 

احساس خوبی به من می دهد
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : saba

 

 

 

 

اینجا...

آدم که نه!

آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!

و جالب تر !

اینجا هر کسی

هفتاد رنگ بازی میکند

تا میزبان سیاهی دیگری باشد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

همه قار قار چهلمین کلاغ را

دوست می دارند!

و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

سبدهاشان پر است از

تخم های تهمتی که غالبا "دو زرده" اند!

من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست...
 

شهر من گم شده است 

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : saba

 ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد


                           به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

                                         کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت

 


 

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : saba

  

بیا قرار بگذاریم که . . .


هیچ وقت با هم قراری نداشته باشیم !


بگذار همیشه اتفاق بیافتد !



این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !


منتظر ِ یک اتفاق که  من را به تو برساند

 

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : saba

 دوستووووووووووووووووووووون

                                           دارم خیلی زیاد

 

                                                       !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

                                                                        

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : saba

.

 

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

 

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

 

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...?
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : saba

 نگاه ...

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم

 

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد

 

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم

 

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : saba

 شانه هایت ...

سر بروی شانه های مهربانت میگذارم

 

عقده ی دل میگشایم

 

گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : saba

 تنهایی ...

رفته بودم سر حوض

 

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...

 

آب در حوض نبود

 

ماهیان می گفتند:

 

هیچ تقصیر درختان نیست

 

ظهر دم کرده تابستان بود

 

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

 

و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : saba

 غمگین دیدارم ...

ببین غمگین،

 

ببین دلتنگ دیدارم...

 

ببین

 

خوابم نمی آید،

 

بیدارم...

 

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

 

تورا بیش از همه کس دوست میدارم